محور موهومی
Saturday, June 02, 2007
من چیز غمناک کوچکی در جیبم دارم
و به آرامی و با احتیاط
داستان های موازی را
- که هیچگاه به هم نمی رسند -
قدم می زنم .
***
حفره ای مرموز و تاریک در سمت چپ بدنم ایجاد شده
دو لکه سیاه هم که روی صورتم دیدم امروز در آینه
آدم ها و بدن هایشان تنومند شده اند
و دیگر گنجاندنشان سخت شده .
ولی ولی
_ چه شاعرانه و پر امید -
در این روز های زیر آوار
که آسمان باران رحمتش را
به روی آخرین روزنه ها میریزد
من حفره ی کوچکی دارم - سیاه و تنها - که هنوز
به اندازه ی یک پیاز متوسط سفید
جا دارد .
پ ن : به یاد این روز ها که علائم حیاتی محدود می شود به واکنش در قبال
پیاز کنار آبگوشت
و به آرامی و با احتیاط
داستان های موازی را
- که هیچگاه به هم نمی رسند -
قدم می زنم .
***
حفره ای مرموز و تاریک در سمت چپ بدنم ایجاد شده
دو لکه سیاه هم که روی صورتم دیدم امروز در آینه
آدم ها و بدن هایشان تنومند شده اند
و دیگر گنجاندنشان سخت شده .
ولی ولی
_ چه شاعرانه و پر امید -
در این روز های زیر آوار
که آسمان باران رحمتش را
به روی آخرین روزنه ها میریزد
من حفره ی کوچکی دارم - سیاه و تنها - که هنوز
به اندازه ی یک پیاز متوسط سفید
جا دارد .
پ ن : به یاد این روز ها که علائم حیاتی محدود می شود به واکنش در قبال
پیاز کنار آبگوشت
posted by imaginary at 4:48 PM
<< Home