محور موهومی



Sunday, January 20, 2008




درکدام خاطره بود
که دوباره مرا نامگذاری کردند ،
کدام جشن بود
که صورتک برداشتند
در کدامین رویااااا
می خزیدم در کابوست

دوباره آنجا ایستاده ام بر فراز
سطل های بزرگ و سیاه
لباس چرمین بر تن
از چشم هایت رنگ می زدایم
و از غبارها نفس

هنوز هم توان خم کردن دنیا
در نگاهم موج می زند
و آینه ها
هنوز چشمان بی احساسم را بیم ناکند .

من باد می فرستم و تو باد بزن هدیه کن
خستگی همان پرده ایس که اینروز ها از کنار تختمان کنار می زنم

نامم را فراموش کن
که امشب به مهمانی صورتک ها دعوتم
به صرف کیک و فوت .

posted by imaginary at 6:12 PM

<< Home